دیگه خسته شده بود از حرفها و حدیث هایی که اطرافیان بهش می زدند.

چاقالو،چاقالو ... واژه هایی که به صورت پیوسته در گوشش تکرار می شد و همه یک چیز را بیان می کرد،تو چاقی و اضافه وزن داری.

از بس رژیم گرفته بود خسته بود،میگفت: "هر وقت می خوام فقط یک دونه کیک خامه ای یا شکلات بخورم با این حرف استقبالم می کنند که بخور چاقالو تو عرضه رژیم گرفتن نداری".

نگاهش که می کردم دلم براش می سوخت،بنده خدا همه چیز میخورد اما تو خفا بعد می گفت چرا لاغر نمیشم،میگفت : "تو کتابها خونده باید آدم فکر کنه که لاغره و بعد لاغر میشه".

خوب اونم مساله راز را می دانست و تو این دوره زمونه که همه به دنبال راه حل ساده هستند اونم به دنبال راه حل ساده بود!

چاقالو-Fat

 

یکروز رفت چند تا لیوان کاغذی برام آورد و کنار هم گذاشت،یک قطعه چوب هم روی لیوانها قرار داد و گفت : ببین الان ثابت می کنم وزنم زیاد نیست و رفت روی قطعه چوب ایستاد،لیوان ها اصلا آسیب ندیدند!رو به من کرد و گفت : به نظرت دلیل از این بهتر وجود داره؟

نگاهش کردم و گفتم : عزیز دلم خوشحالم که رفتی و فیزیک خوندی! این کاری که تو می کنی مربوط به مبحث فشار است بر این اساس نیروی وزن تو به سطحی که ایستاده ای پخش می شود از این رو لیوانها آسیب نمی بینند بنابراین هنر آن است که بتوانی همین عمل را بر روی یک لیوان انجام دهی!

راستی می دونستی همین آزمایش را با چندتا بادکنک هم می تونی انجام بدی؟

چند تا بادکنک را در کنار هم قرار بده بعد آروم روشون دراز بکش خواهی دید که اصلا بادکنک ها نمی ترکند!

نگاهم کرد و گفت : "به نظرت با این آزمایشها می تونم امیدوار باشم که بهم نگن:"چاقالو"!!

نگاهش کردم و تو بغلش گرفتم و گفتم: "عزیزم من چاقالویی که فیزیک بلده را بیشتر دوست دارم تا لاغرمردنی که از فیزیک چیزی ندونه و فکرم نکنه".

 

البته  لاغرمردنی های فیزیک دوست ، خــــــــیلی دوست داشتنی هستن...

یه وقت فکر نکنید خودم رو میگم ها.مدیونید اگه از این فکرا کنید